صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ۰۸۱

«««««می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۰۸۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانصبحدم مرغ چمن، با گل نوخاسته گفت ناز کم کن، که در اين باغ بسی چون تو شکفت گل بخنديد که از راست نرنجيم ولیهيچ عاشق سخن سخت (تلخ) به معشوق نگفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در ميخانه به رخسار نرفت در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا زلف سنبل به نسيم سحری می‌آشفت گفتم ای مسند جم، جام جهان‌بينت کو گفت افسوس که آن دولت بيدار بخفت گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا در که (در و یاقوت) به نوک مژه‌ات بايد سفت سخن عشق نه آن است که آيد به زبان ساقيا می ده و کوتاه کن اين گفت و شنفت اشک حافظ خرد و صبر به دريا انداخت چه کند سوز غم عشق نيارست نهفتSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.