ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ۰۵۴

رواق / Ravaq - En podcast af فرزآن

«««««می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۰۵۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانز گريه مردم چشمم، نشسته در خون استببين که در طلبت، حال مردمان چون استبه ياد لعل تو و چشم مست ميگونتز جام غم، می لعلی که می‌خورم خون استز مشرق سر کو، آفتاب طلعت تواگر طلوع کند، طالعم همايون استحکايت لب شيرين، کلام فرهاد استشکنج طره‌ی ليلی، مقام مجنون استدلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی استسخن بگو که کلامت لطيف و موزون استز دور باده به جان راحتی رسان ساقیکه رنج خاطرم از جور دور گردون استاز آن دمی که ز چشمم برفت رود عزيزکنار دامن من، همچو رود جيحون استچگونه شاد شود اندرون غمگينمبه اختيار که از اختيار بيرون استز بيخودی طلب يار می‌کند حافظچو مفلسی که طلبکار گنج قارون استSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations