پیرانه‌سرم عشق جوانی به سر افتاد ۱۱۰

رواق / Ravaq - En podcast af فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۰مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنپيرانه‌سرم عشق جوانی به سر افتاد وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد از راه نظر مرغ دلم گشت هواگير ای ديده نگه کن که به دام که درافتاد دردا که از آن آهوی مشکين سيه‌چشم چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد مژگان تو تا تيغ جهان‌گير برآورد بس کشته‌ی دل‌زنده که بر يکدگر افتاد بس تجربه کرديم در اين دير مکافات با دردکشان هر که درافتاد برافتاد گر جان بدهد سنگِ سيه، لعل نگردد با طينت اصلی چه کند بدگهر افتاد حافظ که سر زلف بتان دست‌کشش بود بس طرفه حريفی‌ست کش اکنون به سر افتادSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations