خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست ۰۷۵

«««««می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۰۷۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان خواب آن نرگس فتان تو بی چيزی نيست تاب آن زلف پريشان تو بی چيزی نيست از لبت شير روان بود که من می‌گفتم اين شکر گرد نمکدان تو بی چيزی نيست جان درازی تو بادا که يقين می‌دانم در کمان ناوک مژگان تو بی چيزی نيست(چشمه‌ی آب حیات است دهانت امازیر لب چاه زنخدان تو بی چیزی نیست) مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل اين ناله و افغان تو بی چيزی نيست دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت ای گل اين چاک گريبان تو بی چيزی نيست درد عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد حافظ اين ديده‌ی گريان تو بی چيزی نيستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.