اهل دنیا عاشق جاه اند از بی‌دانشی - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - En podcast af Shaeristan - شعرستان

اهل دنیا عاشق جاه اند از بی‌دانشیآتش سوزان به چشم‌کودک نادان زر استغزل کاملتا نفس باقی است دردل ر‌نگ‌کلفت مضمراستآب این آیینه‌ها یکسرکدورت‌پرور استفکر آسودن به شور آورده است این بحر رادر دل هر قطره جوش آرزوی‌گوهر استساز آزادی همان گرد شکست آرزوستهرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر استای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزنصرف‌کم دارد نفس را آنکه آبش بر سر استدستگاه‌کلفت دل نیست جز عرض‌کمالچشمهٔ آیینه‌گر خاشاک درد جوهر استاهل دنیا عاشق جاه اند از بی‌دانشیآتش سوزان به چشم‌کودک نادان زر استمرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرورشعله ازگردنکشی‌کر بگذرد خاکستر استراز ما صافی‌دلان پوشیده نتوان یافتنهرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در استمی‌ کند زاهد تلاش صحبت میخوارگاناین هیولای جنون امروز دانش پیکر استدرطلسم حیرت ما هیچ‌کس را بارنیستچشم قربانی‌کمینگاه خیال دیگر استگاه‌گاهی گریه منع انفعالم می‌کندجبهه‌کم دارد عرق روزی‌که مژگانم تر استبیدل از حال دل‌کلفت نصیب ما مپرسوای برآیینه‌ای‌کان رانفس روشنگر استشاعر: حضرت ابوالمنعانی بیدل رحبقلم: جاوید فرهادبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com