در تجلی سوختیم و چشم بینش وا نشد - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - En podcast af Shaeristan - شعرستان

در تجلی سوختیم و چشم بینش وا نشدسخت پابرجاست جهل ما مگر طوریم ماغزل کاملباکمال اتحاد از وصل مهجوریم ماهمچو ساغر می به ‌لب داریم و مخموریم ماپرتو خورشید جز در خاک نتوان ‌یافتنیک ‌زمین و آسمان از اصل خود دوریم‌ مادر تجلی سوختیم و چشم بینش وا نشدسخت پابرجاست جهل ما مگر طوریم مابا وجود ناتوانی سر به‌ گردون سوده‌ ایمچون مه نو سرخط عجزیم و مغروریم ماتهمت حکم قضا را چاره نتوان یافتناختیار از ماست چندانی‌ که مجبوریم مامفت ساز بندگی ‌گر غفلت وگر آگهیپیش نتوان برد جزکاری ‌که مأموریم مابحر در آغوش و موج ما همان محو کنارکارها با عشق بی ‌پرواست معذوریم ماحضرت ابوالمعانی بیدل رحبقلم: صلاح الدین سلجوقیبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com